در مـــــــزار آبـاد شــــهر بـی تپـش
وای جغـدی هم نمی آیـد به گوش
خشمناکان بی خروش و بی فغان
دردمنـدان بی فـغـان و بی خـروش
آبـــهـــا از آســـیا افتـــــــاده است
دارها برچیـده خون ها شستـه اند
جای رنج و خشم وعصیان بـوته ها
پشـک بن های پلیــــدی رستـه اند
مشت هـای آسـمان کـوب قــوی
واشدند و یک به یک رسـوا شدند
یـا نـهــان سیلی زنـان یـا آشـکار
کاسه ی پست گدایی ها شدند
باز مــا مانــدیـــــم و شــــهر بی تپش
وآنچه کفتار است و گرگ و روبه است
گـاه می گــویـــم فـغــــانی بـر کشــم
باز می بینـــم صــدایـــــــم کوته است
مهدی اخوان ثالث
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: برچسبها:
شهر بی تپش ,
:: بازدید از این مطلب : 673
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0